* در غم خویش چنان شیفته کردی بازم*
*کز خیال تو به خود باز نمی پردازم*
*هر که از ناله ی شبگیر من آگاه شود*
*هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم*
*گفته بودی خبرم ده که ز هجرم چونی؟
*آن چنانم که ببینی و ندانی بازم*
*عهد کردی که بسوزی ز غم خویش مرا*
*هیچ غم نیست،تو میسوز که من میسازم*
*آن چنان بر دل من ناز تو خوش می آید*
*که حلالت بکنم گر بکشی از نازم*
*اگر از دام خودم نیز خلاصی بخشی*
*هم به خاک سر کوی تو بود پروازم*
*حافظ ار جان ندهد بهر تو چون پروانه*
*پیش روی تو چو شمعش به شبی بگدازم*
برچسب : نویسنده : رضا محمدی reza14 بازدید : 440